تحقيق کمونیسم و سوسیالیسم
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رشته علوم سیاسی (آموزش_و_پژوهش)
کمونیسم و سوسیالیسم
کمونیسم یک ساختار اجتماعی-اقتصادی است که تأسیس یک جامعهی بدون طبقه، بدون دولت (هیئت حاکمه) بر اساس مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید را ترویج می کند. معمولاً کمونیسم به عنوان شاخهای از جنبشی بزرگتر به نام سوسیالیسم مطرح میشود که خط مشی جنبشهای سیاسی و روشنفکری گوناگونی است که خاستگاه خود را به آثار مارکس بر میگردانند. مخالفان میگویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است در حالی که مروجان کاملاً برعکس میگویند که تنها نظام سیاسیِ بدون ایدئولوژی است، چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است.
«کمونیستها از یکسو، یعنی در عمل، پیشرفته ترین و عزم جزم کرده ترین بخش احزاب طبقه کارگر هر کشور را تشکیل میدهند، و درواقع آن بخشی هستند که همهی آن بخش دیگر را به حرکت در میآورند؛ و از سوی دیگر، یعنی از دیدگاه نظری آنان نسبت به تودهی عظیم پرولتاریا این امتیاز را دارند که به روشنی مسیر حرکت، شرایط و نتایج نهایی نهضت پرولتاریا را درک میکنند. هدف فوتی و فوری پرولتاریا همان است که همه احزاب پرولتاریایی دیگر نیز دارند: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به وسیه ی پرولتاریا. نتیجه گیریهای نظری کمونیستها به هیچوجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که این یا آن به اصطلاح مصلح جهانی کشف یا اختراع کرده باشد.»
لنین
ولادیمیر ایلیچ لنین (به روسی: Владимир Ильич Ленин) (۱۹۲۴-۱۸۷۰) تئوریسین و انقلابی کمونیست روسی و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.
لنین در ۲۲ آوریل سال ۱۸۷۰ در شهر کوچک سیمبرسک در خانوادهای مرفه و تحصیلکرده چشم به جهان گشود. در سده نوزدهم روسیه با ساختار مسلط فئودالی نسبت به اروپا کشوری عقب مانده به شمار میرفت. برادر بزرگتر لنین در سال ۱۸۸۷ به جرم شرکت در توطئهای برای ترور تزار الکساندر سوم دستگیر و اعدام شد. گفتهاند که اعدام برادر، بر لنین جوان تأثیر عمیقی باقی گذاشت.
مبارزات دانشجویی
ولادیمیر لنین برای شروع تحصیلات حقوق به شهر کازان رفت. در دانشگاه با دانشجویان مخالف حکومت آشنا شد و به مبارزه سیاسی روی آورد. به خاطر فعالیت سیاسی غیرقانونی و همکاری با دانشجویان چپ گرا، چند بار دستگیر و سرانجام از دانشگاه اخراج شد.
فعالیت سیاسی در اروپا
لنین روزنامه ایسکرا (به فارسی: اخگر) را در اروپا منتشر کرد و در آن به نشر اخبار جنبش کارگری روسیه و تبلیغ انقلاب پرداخت. روزنامه که مخفیانه به روسیه میرسید، از سال ۱۹۰۲ به صورت ارگان اصلی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در آمد. این حزب برای سرنگونی تزار در روسیه و پایه گذاری یک نظام سوسیالیستی فعالیت میکرد و با جنبش کمونیسم بینالملل روابط نزدیک داشت.
دو انقلاب پیاپی در فوریه و اکتبر
مبارزه مردم برای دستیابی به آزادی و بهروزی اشکال رادیکال تر و گسترده تری به خود گرفت. در فوریه سال ۱۹۱۷ تزار نیکلای دوم در برابر اعتراضات عمومی از سلطنت خلع شد. مجلس روسیه (دوما) حاکمیت را به یک دولت موقت سپرد.
بازتاب اکتبر در جهان
انقلاب اکتبر یکی از رویدادهای مهم قرن گذشتهاست. در ایران برخی از روشنفکران متجدد که کشور را با شرایطی آشفته و بحران زده روبرو میدیدند، با شور و شوق از تحولات همسایه شمالی استقبال کردند. برخی از نویسندگان و گویندگان در مدح اکتبر و رهبر آن شعر و خطابه سرودند. از جمله میرزاده عشقی و محمدتقی بهار. بسیاری از مبارزان مردم دوست مانند حیدرخان عمواوغلی، احسانالله خان، سردار جنگل و شیخ محمد خیابانی تحت تأثیر جنبش بلشویکها، به هواداری از حکومت شورایی پرداختند.
میراث لنین
اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان «مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایه داری» به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کارپایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبشهای کمونیستی جهان شناخته شد.
دیدگاههای مختلف دربارهٔ بلشویسم و لنینیسم
ولادیمیر لنین، بیشک از بحث برانگیزترین شخصیتهای تاریخ است. بعضی طرفدارانش او را چون قدیسی آسمانی بالا میبرند و برخی مخالفان او را تجسم شیطان روی زمین میدانند. حتی در نگاه به زندگی او، دیدگاههای بسیار متفاوتی موجود است. بهرحال از کشتارگرترین آدمها چون استالین تا انساندوستترین آدمها، کسانی بودهاند که خود را دنبالهروی لنین دانستهاند. و در صف دشمنان او نیز میتوان چنین تنوعی یافت.
دیدگاه منتقدینی که معتقدند لنین از مارکس منحرف شده بود
لنین خود را شاگرد مکتب کارل مارکس و ادامه دهنده ایدههای آن فیلسوف آلمانی میدانست. او پیوسته بر مخالفان خود میتاخت که اندیشه مارکس را تحریف کرده و از این راه به مبارزه طبقات زحمتکش ضربه زدهاند. اما بعضی از منتقدان معتقدند که در اندیشه خود لنین میتوان به روشنی نقض پارهای از مبانی فکری مارکس را مشاهده کرد.
منتقدان لنین انحرافهای اصلی او از بنیادهای فکری مارکس را در مسائل زیر میدانند:
فراهم نبودن شرایط انقلاب کارگری در روسیه
به زعم عده ای، مارکس عقیده داشت که انقلاب سوسیالیستی تنها در پیشرفتهترین جوامع سرمایه داری و به دست یک طبقه کارگر آگاه انجام میگیرد. بسیاری از متفکران مارکسیست معاصر لنین مانند برنشتاین و کائوتسکی در اروپای غربی و متفکر بزرگی مانند پلخانوف در روسیه عقیده داشتند که روسیه هنوز جامعهای فئودالی است، فاقد طبقه کارگر پیشرفتهاست، و تا مرحله انقلاب کارگری راه درازی در پیش دارد. روشنفکران روسیه نخست باید به پیدایش و رشد پرولتاریای صنعتی در این کشور یاری برسانند.
منتقدان لنین میگویند او باید متوجه فراهم نبودن شرایط یک انقلاب سوسیالیستی در روسیه میبود.
انقلاب در یک کشور واحد
به زعم عده ای، مارکس به خیزش و رهایی پرولتریا تنها در زنجیرهای از انقلابات سوسیالیستی اعتقاد داشت. عدهای از اندیشه مارکس اینگونه برداشت میکنند که به نظر او انقلاب در رشتهای از کشورهای پیشرفته روی میدهد و جنبه بینالمللی دارد و انقلاب در یک کشور یگانه یا به آسانی سرکوب میشود، و یا به انحراف میرود.
منتقدان میگویند که اقدام لنین با این اصول مغایرت داشتهاست.
بی اعتقادی به دموکراسی و آزادیهای دموکراتیک
لنین هر نوع حکومتی را اعمال نوعی از سلطه طبقاتی میدانست. او به دموکراسی به عنوان یک فرم و آئین سیاسی مدرن اعتقادی نداشت و آن را سرپوشی بر اختناق و سرکوب طبقاتی بورژوازی میدانست. او عقیده داشت که حکومت کارگری باید آشکارا دیکتاتوری پرولتاریاً را برپا سازد و طبقات استثمارگر را سرکوب کند.
این دسته از مخالفان لنین میپندارند که او برخلاف مارکس برای آزادیهای دمکراتیک ارزشی قائل نبود.
دیدگاه رزا لوکزامبورگ
رزا لوکزامبورگ، انقلابی کمونیست آلمانی، همیشه در رابطه با لنین موضع داشت. در جریان انقلاب ۱۹۰۵ به دفاع از لنین و حزب بلشویک پرداخت، و پس از به قدرت رسیدن نیز از بلشویکها حمایت کرد و آنها را «وفاداران همیشگی به سوسیالیسم بینالمللی» نامید. البته به زعم او، بعد از قدرتگیری «دیکتاتورمابانهٔ» حزب بلشویک، رزا اختلافاتی با لنین و یارانش پیدا کرد. عمدهٔ این اختلافات بر سر نبود دموکراسی و آزادی بیان در شوروی پس از انقلاب و قرارداد صلح بلشویکها با آلمان بود.
دیکتاتوری بلشویکها و دیکتاتوری پرولتاریا
او پس از قدرت گرفتن حزب بلشویک، در حالی که خود در زندان بود، در کتاب «انقلاب روسیه» اذعان میکند که دیکتاتوری حزب بلشویک، دیکتاتوری پرولتاریا، به آن شکل که مارکس توضیح داده، نیست.
شرایط سخت جنگ داخلی
البته رزا لوکزامبورگ، شرایط سخت جنگ داخلی را درک میکند و در این مورد لنین و رفقایش را بر حق میداند.
مخالفت با قرارداد صلح شوروی و آلمان
رزا لوکزامبورگ، بعدها در کتاب «تراژدی روسی» با امضای قرارداد صلح برست-لیتوفسک با آلمان به مخالفت برخواست و از لنین و شوروی به خاطر این کار انتقاد کرد.
دیدگاه گئورگ لوکاچ
گئورگ لوکاچ، فیلسوف و انقلابی مجار، از مهمترین نظریهپردازان مارکسیست در اوایل و اواسط قرن بیستم به حساب میآید.
هسته و مرکز تفکر لنین
جدا از این، گئورگ لوکاچ، هسته و مرکز تفکر لنین را نگاه به مسائل جهانی از دیدگاه مارکسیستی «فعلیت انقلاب» میدانست. لوکاچ میگوید:«فعلیت انقلاب، هستهٔ تفکر لنین و علقهتعیینکنندهاش با مارکس است.»
سیمای انسانی لنین
گئورگ لوکاچ، که حرفهای فوقالذکر را در سال ۱۹۲۴ زدهاست، سالها بعد در سال ۱۹۶۷، و در حالی که بسیاری از کمونیستها، به بهانهٔ دوران استالین و استبداد شوروی از لنین رو گردانده بودند، پسگفتاری به کتاب خودش، تاملی در وحدت اندیشهٔ لنین، نوشت و در آن نه تنها اعلام کرد که هنوز لنینیست است که حتی از وجوهی که در آن کتاب فرصت پرداختن به آنها نشده بود، سخن گفت.
اقدام و مبارزهٔ مستمر، تریبون بیهمتای خلق
گئورگ لوکاچ در این پینوشت مجدداً با شور از لنین دفاع میکند که:«زندگی او سرشار از اقدام مستمر و مبارزهٔ مداوم در دنیایی است که بنا به اعتقاد عمیق وی هیچ موقعیتی بدون راه حل برای او یا دشمنانش وجود ندارد. پس ترجیعبند زندگی وی چنین بود:همواره برای اقدام آمده بودن.»
در مورد عقد قرارداد صلح برست-لیتوفسک
او در این «پینوشت» همچنین از برخی سیاستهای لنین، همچون عقد قرارداد صلح برست-لیتوفسک -که در آن زمان با مخالفت بعضی کمونیستهای چپگرای آلمانی و رزا لوکزامبورگ، از رهبران بینالمللی کمونیسم، روبرو شد- دفاع میکند.
میل به آموختن در لنین
خصوصیت دیگر لنین، که برای گئورگ لوکاچ تحسین برانگیز است، میل به آموختن است.
صورتی طراز نوین از نگرش به واقعیت
لوکاچ در نهایت، در انتهای «پی نوشت»،سعی میکند لنین را در جملهای توضیح دهد. «چهره لنین در ورای اعمال و آثارش،چونان تجسم عینی آمادگی پایدار بیانگر ارزشی جاودانهاست – صورتی طراز نوین از نگرشی نمونه به واقعیت.»
ژوزف استالین
ژوزف استالین (به روسی: Иосиф Сталин) (زاده ۱۸ دسامبر ۱۸۷۸-درگذشته ۵ مارس ۱۹۵۳) رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی و نتیجتا رهبر دو فاکتوری کل این کشور بود. بسیاری او را مسئول مرگ انسانهای بسیاری میدانند و رقم «قربانیان» او را از ۴ تا ۲۰ میلیون رقم میزنند. (در این زمینه اختلافات بسیاری وجود دارد)
کودکی و ایام آغازین
منابع قابل اعتماد راجع به جوانی و کودکی استالین زیاد نیستند. بعضیها نوشتههای دختر استالین، اسوتلانا آلیلویوا را معتبرترین منابع میدانند.
ازدواجها و خانواده
همسر اول استالین، اکاترینا سوانیدزه، در ۱۹۰۷ تنها چهار سال پس از ازدواج درگذشت. معروف است که استالین در تشیع جنازه او گفته که با مرگ او دیگر هیچ احساسات گرمی برای مردم نخواهد داشت زیرا تنها او میتوانسته «قلب سنگی» استالین را آب کند. میگویند استالین اکاترینا را بسیار دوست داشت و در زندگی تنها مایه خوشنودی اش بود. آنها با هم فرزندی به نام یاکوف جوگاشویلی به دنیا آوردند که بعدها رابطه خوبی با استالین پیدا نکرد.
عروج به قدرت
در ۱۹۱۲ استالین در کنفرانس حزبی پراگ شرکت داشت و به کمیته مرکزی بلشویکها انتخاب شد. در ۱۹۱۷ در حالی که لنین و اکثریت رهبری بلشویکها در تبعید بودند، او سردبیر پراودا، روزنامه رسمی حزب، بود.
کمپین علیه اپوزیسیون راست و چپ
در ۳ آوریل ۱۹۲۲ استالین به دبیر کلی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویکها) رسید، پستی که بعدها به بالاترین پست کشور بدل شد. بعضی میگویند که او ابتدا از قبول این سمت سرباز زده و تحت اصرار آن را قبول کردهاست. در آن زمان دبیر کلی سمت مهمی تلقی نمیشد اما پتانسیل خوبی برای استالین فراهم کرد تا حزب را پر از طرفداران خود کند.
فعالیتهای جاسوسی و پلیس مخفی استالین
قدرت نیروهای پلیس مخفی شوروی در زمان استالین به اوج خود رسید. گرچه پلیس مخفی شوروی، چکا (بعدها گپو و اوگپو) در زمان لنین هم از قدرت برخوردارد بود اما در زمان استالین به اوج خود رسید.
استالین و تغییرات جامعه شوروی
صنعتی سازی
جنگ داخلی روسیه و «کمونیسم جنگی» تأثیر مخربی بر اقتصاد کشور داشت. بازده صنعتی در ۱۹۲۲ سیزده درصد ۱۹۱۴ بود. طرح نپ (سیاست نوین اقتصادی) وضع را بهتر کرد.
اشتراکی سازی (کلکتیویزاسیون)
رژیم استالین به اشتراکی سازی اجباری در کشاورزی پرداخت. هدف این امر افزایش بازده کشاورزی از مزارع بزرگ و مکانیزه بود. و در ضمن اعمال کنترل سیاسی بیشتر روی دهقانان و کارآ ساختن روند جمع آوری مالیات. اشتراکی سازی به معنای تغییرات عظیم اجتماعی بود که از لغو نظام سرفی در ۱۸۶۱ به اینطرف دیده نشده بود. اشتراکی سازی در ضمن به معنای سقوط سطح زندگی بسیاری از دهقانان بود و باعث واکنش خشونت آمیز بعضی از آنها شد.
علوم
علوم در اتحاد شوروی همچون هنر و ادبیات تحت کنترل شدید بود. در علوم «امن از نظر ایدئولوژیک» با توجه به تحصیلات رایگان و تحقیقات دولتی، پیشرفت بسیاری دیده میشد اما فشار ایدئولوژیک پیامدهای متاسف کنندهای هم داشت. مثلاً ژنتیک و سایبرنتیک به عنوان «شبه علم بورژوایی» محکوم میشدند.
خدمات اجتماعی
مردم شوروی در زمان استالین به درجهای از لیبرازیسیون اجتماعی رسیدند. زنان تحصیلات کافی و مساوی و حقوق برابر کار داشتند. در ضمن پیشرفتهای پزشکی زمان استالین طول عمر متوسط شهروند شوروی و کیفیت زندگی را وسیعا افزایش داد. سیاستهای استالین حق تحصیلات و دسترسی به پزشکی رایگان را وسیعا در اختیار مردم قرار داد و عملا اولین نسل رها از ترس تیفوس و مالاریا را به وجود آورد. این مریضیها شدیدا کاهش داده شدند و طول عمر متوسط تا چند دهه افزایش یافت.
مذهب و فرهنگ و هنر
در زمان استالین سبک هنری «رئالیسم سوسیالیستی» در نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، نمایشنامه نویسی و ادبیات تثبیت شد. بسیاری از سبکهای «انقلابی» پیشین مانند اکسپرسیونیسم، انتزاعی، و تجربه گرایی آوانگارد به عنوان «فرمالیسم» طرد شدند. بسیاری از شخصیتهای مشهور هنری سرکوب و در بعضی مواقع دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. کسانی چون ایزاک بابل و وسولود مایرهولد و اوسیپ ماندلستام از این سری هستند.
تصفیه و تبعید
تصفیه
استالین به عنوان صدر دفتر سیاسی در اواسط دهه ۳۰ با «تصفیه کبیر» در حزب تقریباً تمام قدرت را در دست خود گرفت. او این کار را به عنوان تلاش برای اخراج اپورتونیست ها و ضد انقلابیون توجیه میکرد. قربانیان تصفیه معمولاً از حزب اخراج میشدند اما مجازاتهای بیشتری از اردوگاههای کار اجباری و گولاگ تا محاکمه توسط ان.ک.و.د و اعدام انتظار بسیاری را میکشید
تبعیدها
استالین، بخصوص در زمان جنگ جهانی دوم، دست به تبعیدهای جمعی بزرگی شد که نقشه قومی اتحاد شوروی را عوض کردند.
تعداد قربانیان
تعداد قربانیان پروسههایی که در بالا توضیح داده شد مورد اختلاف بسیار است. در زمان جنگ سرد بسیاری رقم کشته شدگان را تا حدی خیالی مانند ۶۰ میلیون بالا میبردند. با سقوط اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ بایگانی اسناد شوروی بالاخره در اختیار عموم قرار گرفت و ارقام متفاوتی منتشر یافت. در این ارقام صحبت از ۸۰۰ هزار اعدامی (سیاسی و غیر سیاسی) در زمان استالین بود که با قربانیان عملی کلکتیوازیسیون و تبعید کولاکها و غیره به ۳ میلیون نفر میرسید.
جنگ جهانی دوم
پس از بی نتیجه ماندن مذاکرات شوروی با بریتانیا و فرانسه در مسکو بر سر معاهدهای دفاعی، استالین به هیتلر روی آورد و با او پیمانی امضا کرد. او در ۱۹ آگوست ۱۹۳۹ در سخنرانی معروفی رفقایش را آماده این چرخش بزرگ در سیاست شوروی کرد و نهایتا قرارداد مولوتوف-ریبن تروپ با آلمان نازی امضا شد. ویکتور سووروف، نویسنده جنجالی روسی ساکن انگلستان، مدعی است که استالین در این سخنرانی اعلام کرده که جنگ بهترین موقعیت است که هم دولتهای غربی و هم آلمان نازی تضعیف شوند و آلمان آماده «شورویزه» شدن میشود. سندی بر این ادعا در دست نیست.
ارزیابی مختصری از دورهً لنین و استالین
1 ـ جنگ عمومی و استبداد*
تاریخ اتحاد جماهیر شوروی را نمی توان و نباید از بافت بین المللی آن جدا کرد. حکومت ترور مبتنی بر استبداد (صرفنظر از سنن آسیایی که تاًثیر منفی اش را بر شیوهً لنینی و استالینی حکومت می گذارد) خاص شوروی نبوده است، بلکه بعد از «جنگ های سی سالهً دوم» در سراسر جهان رایج بوده و دولت ها، حتی در لیبرال ترین کشورها با تکیه بر اعمال زور مستور در لفافهً قانون، به مراکز تصمیم گیری در بارهً زندگی و مرگ و آزادی مردم بدل شدند (ماکس وبر). از آن جمله اند: بسیج عمومی، دادگاه های نظامی، اعدام ها و کشتارهای دسته جمعی.
· از غرب
o اتحاد جماهیر شوروی مورد تجاوز آلمان ویلهلمی (تا برقراری صلح برست لیتووسک) قرار می گیرد.
o بعد تجاوز آلمان هیتلری ـ فاشیستی فرا می رسد.
از شرق
o ژاپن که تازه در سال 1922 از سیبری و در سال 1925 از ساخالین بیرون رفته است، با حمله به «منچوری» به خطر نظامی جدی در مرزهای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل می شود.
2 ـ گولاک* و جنبش رهایی بخش در دورهً استالین
اما سخنی کوتاه در بارهً رشد کشور شوراها:
· باید گفت (و این گفته در بارهً دورهً استالین نیز صادق است.) که حکومت ترور فقط یک روی سکه است. طرف دیگر آن (حتی به قول صاحب نظران بی طرف)، عبارت است از:
3 ـ تاریخی که فقط شرم انگیز است؟
تاریخ اعمال زور تحت رهبری لنین و استالین، فصلی نیست که کمونیست ها به خاطرش فقط شرم کنند، چیزی که «طرفداران رجعت به مارکس» ادعا می کنند.
این فقط می تواند ادعای یک خرده بورژوای دهاتی و یا یک کارمند کوته بین بورژوا باشد که هر آنچه را که نفع فوری و نقد به جیبش نریزد، بی ارزش می داند. ولی نمی تواند به هیچ وجه نظر کمونیستی باشد که از لنین آموخته که "برای سازمان دادن به جنبش رهایی بخش، مسلح بودن به تئوری یک ضرورت است" و از مارکس آموخته که " وقتی مردم تئوری را هضم کنند، به نیروی مادی بی بدیلی بدل میشود." واقعا هم چنین بوده است:
ادعای پوچ؟
4 ـ چرچیل، روزولت و استالین
بیایید ایدئولوژی دیکتاتوری را در شخص استالین مورد مطالعه قرار دهیم و با ایدئولوژی دو تن از رهبران ائتلاف ضدفاشیستی مقایسه کنیم و قراردادن چندش آور استالین در کنار هیتلر را به عهدهً ضدکمونیست های حرفه ای بگذاریم:
5 ـ دو فصل از تاریخ طبقات و خلقهای تحت ستم
کمونیست هایی که تحت تاًثیر ایدئولوژی حاکم ـ به ناچار ـ از استالین تصویر یک ابلیس در ذهن دارند، باید نگاهی به اسپارتاکوس بیندازند:
· تاریخ نگاران گزارش می دهند که اسپارتاکوس برای گرفتن انتقام رفیقش کریسوس 300 نفر از اسرای رمی را گردن زد و تعداد زیادی را شب قبل از حمله قتل عام کرد.
6 ـ کمونیست ها باید تاریخ خود را بپذیرند
کلینتن ـ رییس جمهور امریکا ـ چندی پیش اعلام کرد که می خواهد (تئودور روزولت) را سرمشق خود قرار دهد. (تئودور روزولت) مخترع تئوری «چماق بزرگ» است که در برخورد با کشورهای امریکای لاتین باید مورد استفاده قرار می گرفت. سرمشق کلینتن کسی است که «جنگ بی پایان» و «بدون احساسات گمراه کننده» علیه سرخپوستان امریکا را اعلام کرده است. روزولت می گوید: "من نمی خواهم مبالغه کنم و بگویم که فقط سرخپوست مرده، سرخپوست خوبی است. ولی فکر می کنم که در 9 مورد از 10 مورد این ادعا صادق است. در بارهً مورد دهم هم حوصلهً تردید و کنکاش و اثبات ندارم."
میخائیل گورباچف
میخائیل سرگئهویچ گورباچُف به روسی (Михаил Сергеевич Горбачёв) (متولد ۲ مارس ۱۹۳۱) از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ آخرین رهبر اتحاد شوروی بود. تلاشها و اصلاحات او باعث پایان جنگ سرد شد اما همزمان یگانگی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی را نیز پایان داد و نهایتا باعث فروپاشی شوروی شد.[۱] گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزهٔ صلح نوبل را دریافت کرده است.
سالهای آغازین و فعالیت سیاسی
میخائیل گورباچف در خانوادهای دهقانی در روستای پریولنویه در نزدیکی استاوروپول، متولد شد. او در دانشگاه مسکو در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد و همانجا با همسر آیندهاش، رایسا، آشنا شد. این دو در سپتامبر ۱۹۵۳ ازدواج کردند و پس از فارغالتحصیلی گورباچف در ۱۹۵۵در خانهٔ او در منطقهٔ استاوروپول (جنوب روسیه) به زندگی مشترک پرداختند.
دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروری
پس از مرگ کنستانتین چرننکو گورباچف در ۱۱ مارس ۱۹۸۵ و در حالی که ۵۴ سال داشت به عنوان دبیر کل حزب کمونیست انتخاب شد. او اولین رهبر حزب بود که در زمان انقلاب اکتبر هنوز به دنیا نیامده بود.
اصلاحات و دموکراتیزاسیون
گورباچف امید داشت که برنامههای اصلاحات اقتصادی او (پروستریکا) در داخل باعث افزایش سطح زندگی و بازده کارگران شود. اما بسیاری از اصلاحات او بسیار رادیکال شمرده میشدند و با مخالفتهایی از درون حکومت شوروی مواجه شدند.
کودتا و فروپاشی شوروی
گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای زنده کردن سوسیالیسم در شوروی بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملا قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. عدم سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی بدون اینکه خود او بخواهد باعث نفوذ انواع جنبشهای ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوریهای شوروی شد. بسیاری از این جمهوریها خواهان استقلال عمل بیشتری از مسکو شدند.
فعالیتهای سیاسی پس از استعفا
گورباچف در ۱۹۹۲ بنیاد گورباچف را تأسیس کرد. او در ۱۹۹۳ صلیب سبز بینالملل یکی از سه حامی مالی "منشور زمین"را تأسیس کرد. او در ضمن به باشگاه رم پیوست.
در ۱۹۹۶ گورباچف کاندید ریاست جمهوری روسیه شد اما شاید به علت عدم محبوبیتاش بخاطر فروپاشیدن اتحاد شوروی حدود یک درصد از آرا را کسب کرد.
نکات جالب
- در غرب در زمان رهبری گورباچف به این علت که او از رهبران پیشین خودمانی تر بود به "گربی" معروف شده بود.
- در ۱۹۸۷ گورباچف اعلام کرد که سیاست های گلاسنوست و پروستریکا تا حدود زیادی وامدار سیاست "سوسیالیسم با چهرهٔ انسانی" الکساندر دوبچک هستند. وقتی از او در مورد تفاوت اقدامات او و بهار پراگ پرسیده شد، گورباچف پاسخ داد:"نوزده سال"
سمت و سوی مذهبی
گورباچف با اینکه در کودکی در کلیسای ارتدکس روسیه غسل تمعید داده شده است به خدا اعتقاد ندارد و آتئیست است.
ناوئوس فلامئوس
گورباچف مشهورترین فردی از دوران معاصر است که لکهٔ "نائوس فلامئوس" قابل دیدن دارد. این نشان قرمز رنگ که بر روی سر طاس او دیده میشود منبع بسیاری از طنزها و شوخیها بین منتقدان و کاریکاتوریستها و نقاشان بوده است.
سقوط کمونیسم
در سال 1985 م میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد شوروی شد. برنامه اصطلاحات او دولت را بازتر نمود و به اقتصاد کمک کرد، اما اصلاحات وی کافی نبودند. وقتیکه بوریس یلتسبن در سال 1990 م در سقوط کمونیسم جمهوری روسیه به قدرت رسید، حزب کمونیست را غیر قانونی اعلام نمود. اتحاد شوروی در سال 1991 م منحل شد.
بوریس یلتسین
بوریس یلتسین (متولد 1931م) یک کمونیست بود که اعتقاد داشت کشورش نیار به دگرگونی دارد. وی در سال 1990 رهبر روسیه و سپس قسمتی از اتحاد شوروی بود. وقتی که کمونیستها در اوت 1991 در طی یک کودتا سعی در سرنگونی دولت داشتند، یلتسین نیروی مقاومت را رهبری نمود. او در دسامبر 1991 روسیه را به استقلال کامل رساند و اتحاد شوروی را منحل ساخت.
1979 م
سربازان شوروی به افغانستان فرستاده می شوند و درگیر جنگی دراز مدت علیه چریکهای مجاهد می شوند.
1980
لهستان به رهبری لخ والسا خواستار اصلاحات می شود.
1981
در لهستان حکومت نظامی بر قرار می شود. بسیاری از رهبران جنبش همبستگی دستگیر شده و فعالیت جنبش ممنوع اعلام می گردد.
1985
میخائیل گورباچف رهبر اتحاد شوروی می شوند. او دست به اصلاحات گسترده سیستم کمونیستی می زند.
1986
یک حادثه در پایگاه هسته ای چرنویل در اکراین منجر به انتقاد گسترده از دولت شوروی شود.
1987
بر اساس یک توافقنامه تسلیحاتی بین گورباچف و رئیس جمهور ایالات متحده، رنالد ریگان سلاحهای هسته ای میان برد ممنوع شود.
1989
در اتحاد شوروی، انتخابات آزاد برای انتخاب نمایندگان مجلس شوروی برگزار می گردد. گورباچف عقب نشینی سربازان شوروی از افغانستان را اعلام می کند.
اوت 1989
کمونیستها در لهستان قدرت را از دست می دهند و جنبش همبستگی دولت جدید را تشکیل می دهد.
نوامبر 1989
با فروپاشی دولت کمونیست آلمان شرقی، دیوار برلین فرو ریخته می شود. تظاهرات در پراگ منجر به سقوط رژیم کمونیستی در چکسلواکی می گردد.
دسامبر 1989
دیکتاتوری کمونیستی نیکلای چوشسکو در رومانی سرنگون و چوشسکو و همسرش اعدام می شوند.
1990
بوریس یلتسین به عنوان رئیس جمهور روسیه انتخاب می گردد.
اکتبر 1990
آلمان تحت رهبری صدر اعظم هلموت کهل مجددا متحد می شود.
ژوئن 1991
اسلوونی و کرواسی، استقلال خود را از جمهور یوگسلاوی، که تحت تسلط صربها بود، اعلام می دارند. جنگ بین صربها و کروانها آغاز می گردد.
اوت 1991
کودتای انجام شده توسط کمونسیتهای تندرو در اتحاد شوروی با شکست مواجه می شود. آنها می خواستند اصلاحات را متوقف کنند و از فروپاشی اتحاد شوروی جلوگیری کنند.
دسامبر 1991
با اعلام استقلال روسیه و اکراین، که مهمترین جمهوریهای شوروی محسوب می شدند، اتحاد شوروی منحل می گردد.
مارس 1992
بوسنی در یوگسلاوی سابق اعلام استقلال می کند. جنگ بین بوسنیاییها، کرواتها و صربها آغاز می گردد.
1992
چکسلواکی به دو جمهوری چک و اسلواکی تقسیم می گردد.
سقوط کمونیسم در اروپای شرقی و اتحاد شوروی، جنگهای داخلی و درگیریهای دیگری در پی داشت. اختلاف این دولتها، بر سر تعیین حدود مرزها و حقوق اقلیتهای نژادی بود. طولانی ترین و سخت ترین جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق شکل گرفت.
یوگسلاوی کمونیست
یوگسلاوی از جنگ جهانی اول موجودیت داشت. این کشور نیز مانند اتحاد شوروی، فدراسیونی از جمهوریهای ملی بود. در طی جنگ جهانی دوم توسط آلمان مورد هجوم قرار گرفت و اشغال شد. بعد از جنگ تحت حاکمیت نظام کمونیستی در آمد. به مدت 25 سال توسط تیتو، که نام اصلیش جوزف بروز (1892 تا 1980 م) بود، اداره شد. تیتو نیروی مقاومت را علیه نیروهای اشغالگر آلمان رهبری نمود.
تنشهای قومی
تنشهای قومی جمهوریهای یوگسلاوی با زبانها و مذاهب مختلف باقی ماند. خصومت خاصی بین کروانها و صربها، قدرتمند ترین گروه قومی یوگسلاوی وجود داشت. بسیاری از کرواتها در طی جنگ جهانی دون به آلمانها گرویده و در قتل عام صربها شرکت جستند. کروانها از تسلط صربها بر یوگسلاوی ناراضی بودند.
استقلال ملی
در اواخر دهه 1980 م، کمونیسم کم کم قدرت را یوگسلاوی از دست می داد. جمهوریهای ملی برای بدست آوردن استقلال شروع به مبارزه نمودند. اسلوونی در شمال یوگسلاوی استقلال یافت،
جنگ در بوسنی
هنگامی که جمهوری کوچک بوسنی در سال 1992 م اعلام استقلال نمود، جنگ سختی در گرفت. جمعیت بوسنی مخلوطی از مسلمانها، کروانها و صربها بود. هم کرواسی و هم صربستان تا حد ممکن قسمت بیشتری از بوسنی را می خواستند. جمهوریها با یکدیگر وارد جنگ شدند.
اروپای شرقی
کمونیسم هیچوقت دراروپای شرقی مورد علاقه نبود. دولتهای کمونیست با سرکوبی بیرحمانه شورشها در مسند قدرت باقی می ماندند. در سال 1989 م، رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، از حمایت از دولت کمونیست روسیه با زور، خودداری کرد. دولتهای کمونیست اروپا که با تظاهرات عظیم مردمی برای دموکراسی روبرو شده بودند، همگی سرنگون شدند. رهبران جدید و ملی