دانلود تحقیق در مورد سقراط و افلاطون و ارسطو

دسته بندي : کالاهای دیجیتال » رشته فلسفه و منطق (آموزش_و_پژوهش)

- سقراط

در اواخر مائه پنجم در اذهان كساني كه جستجوي حقيقت و معرفت مي كردند تشويق و تشتت بسيار دست داده و مخصوصاً تعليمات سوفسطائيان افكار را پريشان و عقايد را متزلزل ساخته بود و به همين جهت بنيان احوال اخلاقي مردم نيز رو به سستي گذاشته و مفاسد بزرگ از آن بروز مي كرد .

در اين هنگام سقراط ظهور نمود و او از بعضي جهات به سوفسطائيان شباهت داشت و معاصرين اكثر ميان او و آن جماعت فرق نمي گذاشتند و ليكن سقراط كه خداوند اخلاق است در حكمت شيوه تازه اي بدست داد و آن شيوه را شاگرد او افلاطون و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تكميل كردند و حكمت را به اوج ترقي رسانيدند و از اين رو سقراط امام حكماء و استاد فلاسفه است و چون در راه تعليم و تربيت ابناء نوع جان سپرده است از بزرگترين شهداي عالم انسانيت نيز بشمار مي رود ( معاصر اردشير درازدست و داريوش دوم ) .

 

مقام سقراط

اگر كساني كتاب « حكمت سقراط » را خوانده باشند ، از داستان شگفت و تعليمات آن بزرگوار آگاه شده اند و برخورده اند به اين كه او جنبه پيغمبري دارد و وظيفه خود را متنبه ساختن مردم به جهل خويش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزين نمودن آن به فضايل و كمالات قرار داده و ليكن رأي و نظر مخصوصي در فلسفه اظهار ننموده بلكه همواره اقرار و اصرار بناداني خويش داشته است .

 

شيوه سقراط

گفته اند سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد يعني ادعاي معرفت را كوچك كرده جويندگان را متنبه ساخت كه از آسمان فرود آيند يعني بلند پروازي را رها نموده به خود بايد فرو رفت و تكليف زندگاني را بايد فهميد و نيز گفته اند شيوه سقراط دست انداختن و استهزاء بود . اگردر مكالمه او توفرون و مكالمه الكبيادس از رسائل افلاطون كه ما به فارسي در آورده ايم نظر شود ديده خواهد شد كه سقراط چگونه حريف را دست انداخته و بالاخره او را مستأصل و مجبور مي ساخت كه اقرار به ناداني خود نمايد . اما آنچه استهزاء سقراطي ناميده اند در واقع طريقه اي بود كه براي اثبات سهو و خطا و رفع شبهه از اذهان داشت بوسيله سئوال و جواب و مجادله و پس از آنكه خطاي مخاطب را ظاهر مي كرد باز به همان ترتيب مكالمه و سؤال و جواب را دنبال كرده به كشف حقيقت مي كوشيد و اين قسمت دوم تعليمات سقراط را مامائي ناميده اند زير كه او مي گفت دانش ندارم و تعليم نمي كنم من مانند مادرم فن مامائي دارم او كودكان را در زادن مدد مي كرد من نفوس را ياري مي كنم كه زاده شوند يعني به خود آيند و راه كسب معرفت را بيابند و براستي در اين فن ماهر بود و مصاحبان خود را منقلب مي نمود و كساني كه او را وجودي خطرناك شمرده در هلاكش پافشردند قدرت و تأثير نفس او را درست دريافته بودند .

 

مبناي تعليمات اخلاقي سقراط

فلسفه كليات عقلي

اصول اخلاقي سقراط

خداشناسي

افلاطون

مختصر ترجمه حال

ولادت افلاطون در سنه 427 پيش از ميلاد عمرش نزديك به هشتاد نسبش عالي و بزرگ زاده بوده در حدود هيجده سالگي به سقراط برخورده و ده سال در خدمت او به سر برده بعد از شهادت استاد يك چند جهانگردي نموده سپس به تعليم حكمت پرداخت . دوره افاضه اش راجع به نيمه اول مائه چهارم است ( معاصر داريوش دوم و اردشير دوم ) . در بيرون شهر آتن باغي داشت وقف علم و معرفت نمود . مريدانش براي درك فيض تعليم و اشتغال به علم و حكمت آكادمي شده و پيروان آنرا آكادميان خواندند و امروز در اروپا مطلق انجمن علم را آكادمي مي گويند .

از تعليمات شفاهي افلاطون چيزي نمي دانيم آثار كتبي او تقريباً سي رساله است كه نفيس ترين يادگار حكمت و بلاغت به شمار مي رود شرح و وصف آنها در اين مختصر نمي گنجد . نمونه از آنرا به ترجمه چند رساله از آن رسالات به عنوان حكمت سقراط بدست داده ايم . همه آن رسائل به صورت مكالمه نوشته شده و نظر به ارادت افلاطون نسبت به استاد همواره يك طرف مكالمه سقراط است و در بعضي از آنها كه محققان اروپا آثار جواني افلاطون و ايام نزديك به تعليمات سقراط مي دانند به شيوه سقراط واقع مي شود يعني استاد از طرف مقابل سؤال مي كند و جواب او را موضوع بحث ساخته بطلان آنرا ظاهر و خطاي او را مي نمايد اما جواب صحيح سؤال را بدست نمي دهد و نتيجه اصلي كه حاصل مي شود كشف ناداني و گمراهي طرف مقابل است چنان كه غالباً قصد سقراط هم گرفتن همين نتيجه بوده است و ليكن در بسياري از رسائل ديگر ( مثل رساله فيدون ) نويسنده يعني افلاطون بنمودن شيوه مباحثه سقراط اكتفا نكرده كم كم آرا و عقايد خود را اظهار مي دارد و حكمت افلاطون از مجموع آن رسائل بايد استخراج شود.

افلاطون با آن كه شعر و صنعتگري را نسبت به حكمت و معرفت خوار مي پنداشت خود ذوق و قوه شاعري سرشار داشت مقام علمي او نيز مخصوصاً در رياضيات عالي بوده و مي گفته اند كه بر سر در باغ آكادمي نوشته بود هر كس هندسه نمي داند وارد نشود بنابراين افلاطون در حكمت جمع ميان طريقه استدلال و تعقل و قوه شاعري و تخيل نموده بود و با آنكه اعراض از دنيا و اختراز از آلايش هاي آنرا بر حكيم واجب مي دانست در امور معاشي و سياسيات نيز تحقيق بسيار مي كرد بلكه غايت اصلي حكمت را حسن سياست مي دانست و عمل سياست را تنها در خور حكيم مي پنداشت و مايل بود آرا و عقايد سياسي خود را به مورد عمل بگذارد و براي ايجاد و استقرار عدالت كه جز ثمره حكمت نتواند بود مي كوشيد اما چون محيط فاسد آتن را لايق نمي دانست كه در آنجا به عمليات سياسي اشتغال ورزد با بعضي از حكمرانان زمان در خارج آتن بنا و بنيان گذاشته و نزد آنها مسافرت نمود و ليكن استعداد  آنان هم بيش از مردم آتن نبود و افلاطون بالاخره از عمل سياست دست كشيده و يكباره به حكمت پرداخت .

مشكلات حكما

براي آنكه آنچه از اين به بعد مي خواهيم بگوئيم روشن باشد يادآوري مي كنيم كه         چون در رفتار و گفتار حكما درست بنگريم بر مي آيد كه گرفتار اين مشكل شده اند كه آيا آنچه بر انسان احاطه دارد و آدمي آنرا در مي يابد حقيقت و واقعيت دارد يا ندارد ؟ اگر واقع است چرا متغير است و بر يكسان برقرار نيست ؟ اگر واقعيت ندارد آنچه به نظر انسان نمايش مي يابد چيست ؟ اگر اكثرت و تعدد حقيقي است پس چرا عقل و ذهن ما نگران وحدت است و اگر وحدت حق است چرا تكثر در نظر ما جلوه دارد ؟ آيا محسوسات و مدركات ما معتبر هست يا نيست ؟ حصول علم و يقين براي انسان ميسر است يا نه ؟ باري حقيقت كدام است و تكليف آدمي چيست ؟ اين است مسئله لاينحل كه از روزي كه انسان صاحب نظر شده آنرا طرح كرده و در آن باب هر كسي بر حسب فهم گماني داشته و خواسته است در اين شب تاريك راهي بجويد و افسانه اي گفته و در خواب شده و هنوز رشته اين خيال بافي سر دراز دارد و به جائي نمي رسد اما با آنكه اين معما به حكمت گشوده نشده انسان از جستن راز دهر نمي تواند دست باز دارد بلكه جز اين جستجو چيزي را لايق مقام انسانيت و قابل تعلق خاطر نمي شمارد .

مقام افلاطون

مثل افلاطوني

انجام سير و سلوك

مراتب مثل

حقيقت مطلق خير است

اشراق و عشق

وجود باري

جان و تن انسان

اخلاق

سياست

ارسطو يا ارسطاطاليس

ارسطو در سال 384 پيش از ميلاد در استاگيرا از بلاد مقدونيه متولد شد خانواده اش يوناني و پدرش طبيب بود در هيجده سالگي در آتن  به آكادمي در آمد و تا وفات افلاطون يعني مدت بيست سال از شاگردان او بود در چهل و يك سالگي به معلمي اسكندر معروف تعيين گرديد و چند سالي به تربيت او اهتمام ورزيد سپس به آتن برگشته در گردشگاهي بيرون آن شهر موسوم به لوكايون به تعليم پرداخت و لوكايون را فرانسويان ليسه گفته اند و از اين رو بعضي اوقات حكمت ارسطو را حكمت ليسه مي گويند اما بيشتر معروف به حكمت مشاء است چه ارسطو تعليم خود را در ضمن گردش افاضه مي كرد پس پيروان او مشائي مي گويند و در يوناني اين كلمه پريپاتتيكوس است . حوزه تدريس ارسطو تا زمان مرگ اسكندر در آتن داير بود چون آتنيان از آن پادشاه دلخوش نبودند پس از مرگ ارسطو نتوانست در آتن بماند مهاجرت كرد و سال بعد در شصت و سه سالگي در گذشت ( 322 ) .

 

 

 

مصنفات ارسطو

از ارسطو مصنفات بسيار باز مانده كه تقريباً جامع همه معلومات آن زمان است بجز رياضيات اما ظاهراً آن كتب را به قصد اينكه آثار قلم او باشد ننوشته و چنين مي نمايد كه غرضش ثبت و يادداشت مطالب بوده است و درباره بعضي از رسائل مي توان معتقد شد كه تحرير شاگردان اوست . از قراري كه گفته اند از نوشته هاي ارسطو آنچه در دست ماست آنست كه براي تعليم خصوصي شاگردان تهيه شده و ارسطو براي عامه هم رسالاتي نظير آن كه از افلاطون در دست است نوشته بوده است كه متأسفانه باقي نمانده است در هر حال از آنچه در دست است ديده مي شود كه ارسطو بنوشته هاي خود آراستگي ادبي نداده و شاعري نكرده است . اهل وجد و حال هم نبوده و جز قوه تعقل چيزي را در تحصيل علم دخيل نمي دانسته است از اين رو هم از آغاز با افلاطون اختلاف نظر و مشرب داشت اما برخلاف آنچه بعضي گفته اند از تجليل و مهرورزي نسبت به استاد چيزي فرو نمي گذاشت و افلاطون در مقام مقايسه شاگردان خود ارسطو را عقل حوزه علمي مي خواند .

 

روابط ارسطو با افلاطون

اين قدر هست كه در تحقيقات خويش از رد و ابطال رأي افلاطون در باب مثل و بعضي امور ديگر خودداري ننموده و در اين مقام مي گفته است افلاطون را دوست مي دارم اما به حقيقت بيش از افلاطون علاقه دارم .

 

مقام ارسطو

ارسطو بزرگترين محقق و متبحرترين حكماست تدوين و تنظيم كننده علم و حكمت است . شعب و فنون علم را از يكديگر متمايز ساخته و چنان منقح نموده كه نسبت به بعضي از آنها مي توان گفت واضع و موجد است .

 

 

اقسام حكمت

همه علوم و فنون را جزء حكمت مي داند و فلسفه را منبسط بر همه اموري كه ذهن انسان به آن اشتغال مي يابد و منقسم به سه قسمت مي شمارد : صناعيات و عمليات و نظريات . صناعيات فنوني هستند كه قواعد زيبائي را بدست مي دهند و قوه خلاقيت را مكمل مي سازند مانند شعر و خطابه و امثال آن . عمليات صلاح و فساد و نيك و بد و سود و زيان را معلوم مي نمايند و آن اخلاق است و سياست مدن و تدبير منزل نظريات حقيقت را مكشوف مي سازند و آن طبيعيات است و رياضيات و الهيات كه اشرف اجزاء حكمت و زبده و لب آنست .

ارسطو حصول علم را براي انسان ممكن و شرافت او را در همين مي دانست و مي گفت اختصاص و مزيت انسان به اين است كه بدون غرض و قصد انتفاع طالب دانش و معرفت است و به همين جهت فنون علم هر چه از نفع و سود ظاهري دورتر باشند شريفترند چنان كه اشرف علوم حكمت نظري است كه فايده دنيوي ندارد .

ارسطو واضع منطق است

رسايل ارسطو در منطق

خلاصه حكمت طبيعي

طبيعيات

طبيعت امري است ساري در وجود و ذاتي او كه باعث حركت يعني تغيير حالت او مي شود و تغيير احوال يا حركت چند قسم است يكي از آنها تغيير مكان است كه در عرف همان را حركت مي گويند . ديگر تغيير كميت است يعني كم و زياد و بزرگ و كوچك شدن . ديگر تغيير كيفيت است مانند رنگ به رنگ شدن . گاهي از اوقات كون و فساد و حيات و ممات را هم كه تغيير ذات و ماهيت مي داند حركت مي خواند . در هر حال حركت از هر قسم باشد از جهت نقص است و براي رسيدن به كمال يعني صورت پذيرفتن ماده و فعليت يافتن قوه و حركت مبدأ و منتهائي دارد كه با هم متضادند مانند سفيدي و سياهي و خردي و بزرگي و زير و بالا و مادام كه نقص باقي است و فعليت تمام نشده حركت دوام دارد و همين كه وصول به غايت دست داد سكون و ثبات روي مي دهد .

هيئت عالم ، عالم علوي

 

عالم سفلي

عناصر

مكان

جهات

مكان طبيعي

حركت طبيعي

حركت قسري

زمان

اجسام و نفوس

بقاي نفس

خلاصه علم اخلاق ارسطو

علم اخلاق

در علم اخلاق سه رساله به ارسطو منسوب است كه در اساس هر سه يكسانند و ليكن يكي از آنها كه موسوم است به اخلاق نيقوماخس بيشتر متحمل است كه از ارسطو باشد و اصول آن اجمالاً از اين قرار است :

آنچه انسان مي كند براي سودي و خيري است يعني عمل انسان را غايتي است و غايات مطلوب انسان مراتب دارند آنچه غايت كل و مطلوب مطلق است مسلماً سعادت و خوشي است اما مردم خوشي را در امور مختلفه مي انگارند بعضي به لذات راغب اند برخي به مال و جماعتي به جاه اما چون درست بنگريم ببينيم هيچ وجودي به غايت خود نمي رسد مگر اينكه همواره وظيفه اي كه براي او مقرر است به بهترين وجه اجرا كند و انجام وظيفه به بهترين وجه براي هر وجودي فضيلت اوست پس غايت مطلوب انسان يعني خوشي و سعادت به فضيلت حاصل مي شود .

 

فضيلت

وظيفه اي كه براي انسان مقرر شده او را از موجودات ديگر متمايز مي سازد فعاليت نفس اوست به موافقت با عقل . پس فضيلت انسان اين است كه وظيفه خود يعني فعاليت نفس را به موافقت با عقل . به بهترين وجه انجام دهد و اگر چنين كرد سعيد و خوش خواهد بود . و علم اخلاق عبارتست از اين كه بدانيم براي اين كه فعاليت نفس به موافقت عقل انجام گيرد در احوال و موارد مختلف عمل انسان چه بايد باشد يعني چه وقت و در چه مورد و چگونه و نسبت به كه و براي چه بايد عمل كند .

فضيلت نفساني

فضيلت در اعتدال است

شماره فضايل

داد

دوستي

خودخواهي و فداكاري

لذت

خلاصه عقايد ارسطو در سياست

سياست

رسائلي كه ارسطو در سياست نوشته همه باقي نمانده است تنها يكي را در دست داريم و آن نيز از نفايس كتب است و گذشته از احوال مدن شامل تدبير منزل هم مي باشد بلكه تحقيقاتي در باب مال و ثروت دارد كه ارسطو را مؤسس علم ثروت ملل نيز قرار مي دهد . ماحصل تحقيقات آن كتاب از اين قرار است :

طبع انسان مدني است و افراد آن بايد به اجتماعي زيست كنند و به يكديگر ياري نموده كارهاي زندگي را ميان خود تقسيم نمايند تا حوائج ايشان برآورده شود و خوشي زندگاني و سعادت كه اصل مقصود و غايت مطلوب است حاصل گردد .

افراد و خانواده

ثروت

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » رشته فلسفه و منطق (آموزش_و_پژوهش)

تعداد مشاهده: 3832 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.doc

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 30

حجم فایل:125 کیلوبایت

 قیمت: 55,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل