دانلود داستان کوتاه الاع ناسپاس
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رشته ادبیات (آموزش_و_پژوهش)
بخشی
از متن اصلی :
مردي بود كه كارش آبرساني بود. او الاغي
داشت كه بر اثر كشيدن بارهاي مشقتبار، پشتش خميده بود و زخمهاي بدي داشت؛ به طوري
كه شب و روز آرزوي مرگ ميكرد. از طرفي سيخ آهنين سقا، دو طرف دمش را پر از زخم نموده
بود. روزي رئيس طويلههاي شاه، كه رفاقتي با آن سقا داشت، آن الاغ را رنجور ديد و به
سقا گفت: چند روز اين خر را به من بده، تا در طويله شاه، قوت خود را بازيابد.
سقا با شادماني، الاغ خود را به او سپرد
و آن الاغ از زحمت جانكاه نجات يافت و به طويله شاه رفت. در آنجا ديد كه اسبهاي جنگي،
بهترين خوراكها را دارند و همه از عيش و نوش، چاق و فربه ميباشند و غلامان از هر سو
به آنها خدمت ميكنند و محل سكونت آنها را آب و جارو مينمايند... آن الاغ سر به آسمان
بلند كرد و گفت: اي خداي بزرگ! گيرم كه من خرم، مگر مخلوق تو نيستم؟ چرا بايد اين همه
زار و لاغر و بيچاره باشم، ولي اسبهاي شاه اين همه در ناز و نعمت و شادي به سر برند:
حال اين اسبان چنين خوش بانوا
من چه مخصوصم بتعذيب و بلا
پس از مدتي، اعلام شد كه دشمن براي جنگ
آمده است. بايد سپاه شاه، به دفع دشمن بپردازد و همة اسبان را به ميدان جنگ بردند.
وقتي كه آن اسبها از جنگ بازگشتند، بدنشان پر از زخم شده بود، پاهاي آنها را محكم با
نوار ميبستند، و نعلبندان براي اصلاح سمهاي آنها ايستاده بودند. بدنهايشان را ميشكافتند
تا تيرها را خارج سازند...
این فایل به
همراه چکیده ، فهرست مطالب ،
متن
اصلی و منابع تحقیق با فرمتword در اختیار شما قرار میگیرد
تعداد صفحات : 11